وی همچنین در مقطعی عهدهدار مدیریت اداره خاورمیانه در شورای امنیت بود.
این کارشناس آمریکایی با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا گفتگو کرده که در پی میآید:
- ایالات متحده در بدترین جایگاه خود طی چند دهه گذشته در خاورمیانه قرار دارد. دلیل یا دلایل این عقبگرد چیست؟
دلیل اصلی بهوجودآمدن چنین برداشت نفرتانگیزی از آمریکا در خاورمیانه دکترین نظامی کاخ سفید پس از 11 سپتامبر موسوم به جنگ علیه تروریسم بوده است. دکترینی که از همان آغاز هم در منطقه و هم در عرصه بینالملل با استقبال مواجه شد اما زمانی که ما مسیر تهاجمی موجه در افغانستان علیه القاعده و طالبان را به سوی عراق تغییر دادیم، مخالفتها آغاز شد. نحوه آغاز این جنگ و پس از آن اشغال عراق لطمات جبرانناپذیری در عراق به ما وارد ساخت.
اما میتوان جرقههای این تخریب وجه در خاورمیانه را حتی پس از پایان جنگ نخست خلیج (فارس) مشاهده کرد. دایر شدن پایگاههای ما پس از سرکوبی صدام در عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس، در واقع آغازی بود بر شناخت آمریکا در منطقه به عنوان یک اشغالگر. اکنون در چهارمین سال اشغال عراق بهعنوان یک کشور بزرگ و مهم عربی این برداشت اشغالگرانه در مورد آمریکا به نقطه اوج خود رسید و جایگاه آمریکا را دچار چنان نقصانی کرد که اکنون شاهد آن هستید.
عامل مهم دیگر بحران صلح بین فلسطین و اسرائیل است. اینکه آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت از اشغالگری اسرائیل حمایت میکند، حاکمیت فلسطین را تضعیف میکند و دولت حماس که در یک انتخابات مشروع به پیروزی دست یافته است را به رسمیت نمیشمرد خود عاملی بسیار مهم در تنفر جهان عرب از آمریکاست. این تنها به این دلیل نیست که آمریکا در مواجهه با این بحران بیتفاوت است، اینکه ما از اسرائیل حمایت میکنیم.
- سرنوشت برنامه گسترش دمکراسی در منطقه چه شد؟
این سیاست نیز یک اشتباه بزرگ راهبردی بود. در کشورهایی همچون عربستان و مصر این سیاست مزایای بیچون و چرای همکاری امنیتی با آمریکا در منطقه را با سئوالهای جدی روبهرو ساخت.
در واقع نخبگان این کشورها همچون دیگر کشورهای عربی این سیاست را تهدیدکننده منافع و موقعیت داخلی خود قلمداد کردند و بدین ترتیب نیات ما در کشورهایی که به شدت به همکاری آنها در منطقه نیاز داشتیم با تردید مواجه شد.
اشتباهات تاکتیکی دیگر در این عرصه موجب شد تلاشهای آمریکا برای اشاعه دمکراسی در خاورمیانه، نهتنها اعتبار ما در بین دول، بلکه در میان افکار عمومی منطقه را مخدوش نماید.به بیان دیگر این سیاست یک گزینه راهبردی اشتباه برای خاورمیانه پس از صدام بود.
- اکنون بوش درصدد است تا کنفرانس صلح خاورمیانه را اواخر نوامبر در آناپلیس برگزار نماید که تمرکز آن بر مناقشه اسرائیل و فلسطین خواهد بود. شانسی برای این کنفرانس قائل هستید؟
خیر. بهعقیده من برای ایجاد نیروی حرکتی به سوی هرگونه روند امیدوارکننده سیاسی در این عرصه، نیاز است آمریکا با تغییر افق سیاسی خود، معیارهایی جدید برای حل نهایی بحران بیابد. نظیر اتفاقی که در ماههای آخر دوران ریاستجمهوری کلینتون شاهد آن بودیم. اما صادقانه بگویم فکر نمیکنم این دولت از چنین ارادهای برخوردار باشد.
دولت بوش از سال 2002 تاکنون بارها این شانس را داشت اما هر بار به بهانهای از آن گریخت.عامل دوم که موجب ناامیدی درباره این کنفرانس میشود وجود نداشتن ساختار سیاسی متحد در فلسطین است. با ادامه تحریم دولت حماس حتی اگر این کنفرانس با بیانیهای موردحمایت طرفین پایان یافت بهدلیل همین مشکل ساختاری اجرایی شدن آن با پرسش مواجه است.مشکل سوم بیشتر راهبردی است.
در حال حاضر فلسطین یکی از چندین موردی است که در خاورمیانه شاهد آن هستیم. ناامنی در عراق، برنامه هستهای ایران و اختلاف با سوریه و لبنان دیگر مشکلاتی هستند که هر یک بهنوبه خود مشکلات بسیاری را در منطقه بهوجود آوردهاند.باید گفت هر یک از این موضوعات بهنوعی به یکدیگر گره خوردهاند. به بیان دیگر اگر قرار باشد به یک موضوع رسیدگی شود باید مشکلات دیگر نیز مدنظر قرار گیرد و حل و فصل یک موضوع بهتنهایی ممکن نخواهد بود.
برای مثال برای پایان بحران فلسطین باید راهحلی برای حماس پیدا شود، لبنان را کنترل، سوریه را همراه و ایران را نیز به همکاری دعوت کرد. برای همراه کردن ایران شما نیاز به درک و مصالحه بر سر بسیاری از امور گسترده راهبردی دارید که در نهایت شما را به تغییر دیپلماسی در عراق سوق میدهد.
بنا بر این پرداختن به هر یک از این موضوعات تنها در شرایطی ممکن است که ارادهای مصمم برای یافتن راهحل و راهکاری جامع وجود داشته باشد.
گزینههای آمریکا
تنها یک راهوجود دارد و آن توسعه ثبات در منطقه است. برای رسیدن به این مهم ابتدا لازم است آمریکا تمامی نیروهای خود در عراق را خارج کند و سپس به مذاکراتی جامع با تمامی طرفهای حاضر در خاورمیانه تن دردهد؛ مذاکراتی که در آن تمامی مشوقها و تهدیدها روی میز باشد.